loading...
زیست شناسی و مطالب علمی
آخرین ارسال های انجمن
mohammad_gh بازدید : 75 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

معلم پای تخته داد می زد.

صورتش از خشم گلگون بود.

دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود.

ولی آخر کلاسی ها لواشک بین هم تقسیم می کردند.

آن یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد.

دلم می سوخت به حال او که بی خود های و هو می کرد و با آن شور تساوی های جبری را نشان می داد.

با خطی خوانا به پای تخته کز ظلمت چو قلب ظالمان و چهره زندانیان ، تاریک و غمگین بود ، تساوی را نوشت.

بانگ برآورد: یکی با یک برابر است این جا.

از میان جمع شاگردان یکی برخاست .

همیشه یک نفر باید به پا خیزد.

به آرامی سخن سرداد:

این تساوی اشتباهی فاحش و محض است.

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره شد با بهت.

معلم مات بر جا ماند و او پرسید:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز هم یک با یک برابر بود؟

سکوت مدحشی بود و سوالی سخت.

معلم داد زد :آری

و او با پوز خندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر پست تر می بود.

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه رنگش نقره گون چون قرص مه می بود بالا بود و آن سیه چرده که می نالید پایین بود.

اگر یک فرد انسان واحد یک بود این تساوی زیر و رو می شد.

حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود، نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟

یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟

یا که زیر ضربت شلاق له می شد؟

پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟

معلم ناله آسا گفت :

بچه ها در جزوه های خویش بنویسید که یک با یک برابر نیست.

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    چه مطالبی بیشتر بیاد رو سایت؟
    کدام معلم رو بیشتر دوست داری؟
    انجمن


    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 32
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 73
  • بازدید کلی : 9,677