نویسندگان بزرگ درپایان عمر
|
گوته گرچه 83سال عمركردولی هنوزبه سن 75سالگی نرسیده بودكه اظهارنقاهت وناتوانی می كردوساعت هاكنارپنجره می نشست وجرائت نمی كردپنجره رابازنمایدكه مباداهوای خارج اورامریض كند. كانت فیلسوف معروف آلمانی بعداز60سالگی عصازنان درطول یكی ازخیابان های گرنیگسیوك بالاوپایین می رفت. اماتولستوی بعدازسن60سالگی دربحبوحه زمستان روسیه درآب سرداستخرخودشنامی كرد.درسن67سالگی این پیرمردبامحاسن سفیدش تازه دوچرخه سواری یادگرفت ودرسن70 سالگی اسكی بازی می كردكه جوانان رابه حیرت وامی داشت.درسن 80سالگی هنگامی كه داس بزرگ روستاییان رابه دست می گرفت می توانست چندین ساعت باحركت منظم ویكنواخت یونجه های مزرعه ویاگندم های كشتزاررادروكند.در83سالگی شش فرسخ بااسب مادیان خودطی می كرد. وقتی كه خط تولستوی رادردوره 80سالگی باخط اودردوره 30 سالگی مقایسه می نمایندمشاهده می كنندكه هردوبایك شكل وبایك وضع است واین نشان می دهدكه درسن 80سالگی دست این پیرمرد حتی كوچكترین ارتعاشی نداشته است. (گفتنی هاوشنیدنی های جالب وتاریخی)
|
غیبت
«به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت:
از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».
سخن چینی
«مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی
می کرد. اندیشمند گفت : از چیزی سخن گفتی که او از روبه
رو گفتن آن با من شرم داشت» ریاض الحکایات ص ۳۹۱
غفلت
«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که
سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی
که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های
شما مرده است که هر چند بجنبانی ،
بیدار نمیشود.» عارفان ص ۴۸
تکبر
«آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون
نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد ،
عابد او را گفت : آنچه از من دیدی ، تو را به شگفتی نیاورد
که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا
مشغول بود و سپس چنان شد که شد .»
انیشتین زندگی ساده ای داشت ودر مورد لباسهایی كه می پوشید بسیار بی اعتنا بود روزی یكی از دوستانش از او پرسید : چرا لباس نو نمی پوشید ؟ انیشتین خنده ای كرد وبه او جواب داد :آخر اینجا همه من را می شناسند ومی دانند كه من چه كسی هستم چه احتیاجی به لباس نو دارم ؟ تصادفا همان شخص چند ماه بعد انیشتین رادر شهر دیگری دید وبازهم همان پالتو كهنه را بر تن او مشاهده كرد . از او پرسید : استاد عزیز چرا باز هم این پالتوی كهنه را پوشیده اید ؟ انیشتین لبخندی زد وجواب داد : دوست عزیز چه احتیاجی هست؟ اینجا كه كسی مرا نمی شناسد ! دانشمندی كه راه 900 ساله را در 50 سال طی كرد ! كسانی كه با استفاده از اصول بهره وری موفقیتهای بزرگی در زندگی به دست آورده اند كم نیستند. یكی از دانشمندان در سن چهارده سالگی برنامه ای تفصیلی برای زندگی آینده خود ترسیم كرد. در این برنامه فهرست كتابهایی را كه مطالعه كند علومی را كه علاقه مند بود فرا بگیرد مسایلی را كه می بایست حل كند وشرایط جسمی – ذهنی مورد نیاز برای انجام این امور را گرد آورده بود. هنگامی كه او زمان لازم برای اجرای ابن برنامه را محاسبه كرد متوجه شد كه برای این كار 900 سال وقت لازم است . ازآن پس سعی كرد برنامه اش را فشرده تر كندوبه مدت زمانی 500 ساله رسید. بازهم برنامه ها را تغییر داد وفشرده تر كرد تا سرانجام به رقم 150 سال رسیدودر همینجا متوقف شد. این دانشمند كه برنامه زندگی اش را با دقت تمام و مو به مو تهیه كرده بود با بهره گیری از نیروی خلاقیت بهره وری خودرا به حداكثر رسانید. او توانست تقریبا تمام آن برنامه 150 ساله را طی 50 سال یعنی تا لحظه مرگش در سن 64 سالگی به انجام برساند ! یعنی با سرعتی معادل تقریبا سه برابر آنچه كه خود پیش بینی كرده بود به هدفهایش رسید. زندگی خارق العاده این شخص كه نمونه ای از بهره وری مطلوب از امكانات موجود بوده است
|
جك اسكات اسكاتلندی سال هاقبل باپای پیاده سه قاره راپیمودوهزارها كیلومتررا راه پیمایی كردوسال هابعدازآن هم باسلامتی زندگی كرد.علت اقدام به این راهپیمایی بزرگ آن بودكه پزشكان به اوگفته بودندفقط شش ماه ازعمراوباقی است وجك خواسته بوددرمدت كوتاه باقی مانده عمرقسمتی ازجهان ومردم آن راازنزدیك مشاهده كند. (گفتنی هاوشنیدنی های جالب وتاریخی)
|
كودكی داستان پتروس فداكارراشنیده بود.ازكنارآبگیردهكده شان می گذشت كه دیددیوارآبگیرسوراخ شده .فوری انگشتش رادردرسوراخ دیوارفروكرد.چنددقیقه كه گذشت سردش شد.انگشتش داشت یخ می زد.نگاهی به دیوارآبگیرانداخت وانگشتش راازسوراخ دیواردرآوردوآن راگرم كرد.بعدیك تكه چوب برداشت وداخل سوراخ فروكردوخیلی جدی گفت:یعنی نویسنده این داستان نمی فهمید كه بایك تكه چوب هم می توان راه آب رابندآورد.
|
فردی از روی کنجکاوی با هدف شناخت واکنش دیگران نسبت به مسایل پیرامون، میخی را در چهارچوب درب سازمانی که محل تردد بود کار گذاشت. نفر اول وارد شد و بدون اینکه میخ را ببیند از درب گذشت. نفر دوم که از چهارچوب درب میگذشت میخ را دید ولی بی توجه به آن گذشت. نفر سوم میخ را دید و پیش خود گفت وقتی کارم تمام شد بر می گردم و میخ را از چهارچوب درب بر میدارم تا برای کسی خطر ایجاد نکند. نفر چهارم به محض رویت میخ و شناخت خطر میخ در محل تردد، بلافاصله میخ کشی آورد و میخ را درآرود و سپس به کار خود رسیدگی کرد. شرح حکایت هر فردی نسبت به مسایل واکنشی دارد. نفر اول مانند افراد با درجه شناخت پایین و بی توجه به محیط پیرامون خود. نفر دوم شناخت پیدا کرد ولی مسوولیت پذیری نسبت به خطرات آن مساله برای دیگران را نداشت. نفر سوم، دارای شناخت و مسوولیت پذیری بود ولی وقت شناسی نداشت و پی به اهمیت و ضرورت مساله نبرده بود. نفر چهارم فردی با درجه شناخت بالا، مسوولیت پذیر، وقت شناس، درک بالا نسبت اهمیت مسائل و خطرات محیطی و اینکه اهل عمل. برگرفته از سایت: راهکار مدیریت
|